كتاب جامعه مقدمه : كتاب جامعه را ميتوان يك كتاب فلسفي قلمداد كرد. نويسنده آن، كه به احتمال زياد سليمان است، حكيم و فيلسوفي است كه بين ايمان و شك، اميد و يأس، لذت و رنج، مفهوم زندگي و پوچي، در نوسان است. او ميداند كه انسان خاكي مجبور است زمان حال را پشت سر […]
كتاب جامعه
مقدمه :
كتاب جامعه را ميتوان يك كتاب فلسفي قلمداد كرد. نويسنده آن، كه به احتمال زياد سليمان است، حكيم و فيلسوفي است كه بين ايمان و شك، اميد و يأس، لذت و رنج، مفهوم زندگي و پوچي، در نوسان است. او ميداند كه انسان خاكي مجبور است زمان حال را پشت سر گذاشته، به سوي آينده در حركت باشد (3:11). انسان تشنه اميد است ولي از آينده اطلاعي ندارد، پس بهتر اين است كه از زمان حاضر لذت ببرد.
او بخاطر حكمت، ثروتو فضايلاديبانهاششهرتبسيار داشتو نامدارترينو مقتدرترينپادشاهجهاندر عصر خود بود.
باطلاباطيل: همهچيز باطلاست.
موضوعاصليكتاب، دربرگيرندةهمينمسئلهاست. اينكتابقصد دارد تا پاسخيفلسفيبهچگونگيزندگيبهتر در دنياييكههمهچيز آنباطلاست، ارائهدهد. كتاب، شاملنكاتبسيارياز حكمتمتعاليو برتر ميباشد. با اينحالروند كليكتاب،
از افسردگيزايدالوصفيبرخوردار است؛ بسيار متفاوتبا كتابمزامير.
داود، پدر سليماندر تلاشمستمر و شديد خود در استقرار حكومتاسرائيل، هموارهآواز خود را بلند ميكرد، وجد مينمود، بجهتشاديفرياد برميآورد، سرود ميخواند و خدا را حمد ميكرد. سليمانكهدر آراميو امنيت، ثروت، احترام، شكوه، اقتدار و زندگيدر تجملاتافسانهايبر تختپدر خود داود، بنيانگذار آننشست، تنها كسيدر سراسر جهانبود كهديگراناو را خوشبختميناميدند. با اينوجود، شعار هميشگياو اينبود كههمهچيز پوچو باطلاست.
و كتابجامعهكهحاصلسالهايپيريسليمانبشمار ميرود، ما را با اينبرداشتآشكار مواجهميسازد كهسليمانفرد خوشحالينبود. در اينكتابواژة«بطالت» 37 بار يافتميشود.
ابديّت واژة«ابديت» (3 : 11) احتمالاً بهموضوعكليديكتاباشارهدارد؛ ابديّتدر دلهايمردمان. بشر در عمقطبيعتدرونياش مشتاقو آرزومند امور ابدياست. خداوند از ابديتچيز زياديرا آشكار نكردهبود.
در بخشهايگوناگونياز عهد عتيقاشاراتكوتاه و مختصريدر مورد زندگيپساز مرگديدهميشود و چنينبنظر ميرسد كهسليماننيز در اين بارهاعتقاداتمبهم و نامعلوميداشتهاست. اما ظهور عيسيمسيحبود كهحياتو بيفساديرا روشنگردانيد (دومتيموتاؤس1 : 10). عيسيمسيحبا برهانقيامخود از مردگان، جهانيانرا از زندگيپساز مرگمطمئنساخت. و سليمانكه1000 سالپيشاز عيسيمسيحميزيست، احتمالاً نميتوانستآناطمينانپساز مرگيرا كهعيسيبهجهانارزانيداشته، احساسكند.
اما سليمانسعادترا در پرداختنبهزندگيبشريميديد و اينصرفاً يكهوسنبود، بلكهاو قادر بود بههر آنچهدلشميخواست، دستپيدا كند. او ظاهراً هدفاصليخود را در اينزندگيبر ايننهادهبود كهچگونهميتواند از اعمالخود مسرور باشد. و اينكتاببعنوانتجربةنهاييسليماندر برگيرندةاينپيامكليميباشد كههمهچيز بطالتو مشقتاست.
چنينكتابيچگونهميتواند كلامخدا باشد؟
پسچطور خدا اجازهدادهكهچنينعقيدهايدر كلامشثبتگردد؟ چناننيستكهتمامعقايد سليمانبر اساسانديشةالهياستوار باشند اما پيغامكليكتاباز جانبخدا است. خداوند بهسليمانحكمتو فرصتبينظيريعطا كرد تا تمامراههايزندگيزمينيرا ملاحظه و جستجو كند. و پساز تفحصو تجربةفراوان، سرانجامسليمانكاملاً دريافتكهبشر در زندگيخود از خوشبختيناچيزيبرخوردار است، لذا نهايتاً او در خود بهاشتياقزايدالوصفينسبتبهزندگيابديدستيافت. بدينترتيب، كتابجامعهبهلحاظيعبارتاستاز تشنگيو فرياد بشريتبراييافتنيكنجاتدهنده.
نويسنده كتاب، بدنبال مفهوم زندگي رفته و كوشيده آن را در لذتجويي، حكمت و ثروت بيابد (2:1-13، 5:10، 8:16) ولي نتيجهاي عايدش نشده. او همه اينها را تجربه كرده و آنها را پوچ و بيارزش ميداند زيرا شر و بدي، سايه شوم خود را بر هر تكاپويي جهت كشف معني زندگي افكنده است (4:1، 7:20، 9:3 و 11). ولي از همه بدتر مرگ است كه مانند موج دريا به ساحل زندگي اصابت ميكند و كاخ شني آن را محو و نابود ميسازد. انسان مانند حيوان، و حكيم مانند احمق، و عادل مانند شرور ميميرند (2:14-16، 3:19، 9:2). در ايـن دنيا عدالت هميشه پيـروز نيست (8:9-14). اميد به عدالـت در دنياي ديگر نيز كار بيهودهاي است (9:1-10). لذا زندگي پس از مرگ نيز او را اميدوار نميسازد(3:21) .
اين فيلسـوف به قومي تعلق دارد كه حتـي در زمانهـايي كه خـدا در نهان بـوده است هنوز اميدي به عملكرد و مكاشفه و نجـات او داشتهاند. آخرين نصيـحت او اين اسـت: «انسان بايد از خداوند بترسد و احكام او را نگاه دارد، زيرا تمام وظيفه او همين است» (12:13).
1 همه چيز بطالت است؛ بطالت حكمت
بيهودگي زندگي
اينهـا سخنـان پسـر داود است كه در اورشليـم سلطنت ميكرد و به «حكيم» معروف بود:
2 بيهودگي است! بيهودگي است! زندگي، سراسر بيهودگي است! 3 آدمي از تمامي زحماتي كه در زير آسمان ميكشد چه نفعي عايدش ميشود؟ 4 نسلها يكي پس از ديگري ميآيند و ميروند، ولي دنيا همچنان باقي است. 5 آفتاب طلوع ميكند و غروب ميكند و باز با شتاب به جايي باز ميگردد كه بايد از آن طلوع كند. 6 باد بطرف جنوب ميوزد، و از آنجا بطرف شمال دور ميزند. ميوزد و ميوزد و باز بجاي اول خود باز ميگردد. 7 آب رودخانهها به دريا ميريزد، اما دريا هرگز پر نميشود. آبها دوباره به رودخانهها بازميگردند و باز روانه دريا ميشوند.
8همه چيز خسته كننده است. آنقدر خسته كننده كه زبان از وصف آن قاصر است. نه چشم از ديدن سير ميشود و نه گوش از شنيدن. 9 آنچه بوده باز هم خواهد بود، و آنچه شده باز هم خواهد شد. زير آسمان هيچ چيز تازهاي وجود ندارد. 10 آيا چيزي هست كه دربارهاش بتوان گفت: «اين تازه است»؟ همه چيز پيش از ما، از گذشتههاي دور وجود داشته است. 11 يادي از گذشتگان نيست. آيندگان نيز از ما ياد نخواهند كرد.
بيهودگي حكمت
12 من كه «حكيم» هستم، در اورشليم بر اسرائيلسلطنت ميكردم. 13 با حكمت خود، سخت به مطالعه و تحقيق درباره هر چه در زير آسمان انجام ميشود پرداختم. اين چه كار سخت و پرزحمتي است كه خدا بعهده انسان گذاشته است!
14 هر چه را كه زير آسمان انجام ميشود ديدهام. همه چيز بيهوده است، درست مانند دويدن بدنبال باد! 15 كج را نميتوان راست كرد و چيزي را كه نيست نميتوان به شمار آورد.
16 با خود فكر كردم: «من از همه پادشاهاني كه پيش از من در اورشليم بودهاند، حكيمتر هستم و حكمت و دانش بسيار كسب كردهام.» 17 در صدد برآمدم فرق بين حكمت و حماقت، و دانش و جهالت را بفهمم؛ ولي دريافتم كه اين نيز مانند دويدن بدنبال باد، كار بيهودهاي است. 18 انسان هر چه بيشتر حكمت ميآموزد محزونتر ميشود و هر چه بيشتر دانش مياندوزد، غمگينتر ميگردد.
2 بطالت لذات؛ بطالت حكمت و جهالت؛ بطالت زحمت
بيهودگي عشرت
به خـود گفتم: «اكنون بيا به عيش و عشرت بپرداز و خوش باش.» ولي فهميدم كه اين نيز بيهودگي است، 2 و خنده و شادي، احمقانه و بيفايده است. 3 در حالي كه در دل، مشتاق حكمت بودم، تصميم گرفتم به شراب روي بياورم و بدين ترتيب حماقت را هم امتحان كنم تا ببينم در زير آسمان چه چيز خوبست كه انسان، عمر كوتاه خود را صرف آن كند.
4و5 به كارهاي بزرگ دست زدم. براي خود خانهها ساختم، تاكستانها و باغهاي ميوه غرس نمودم، گردشگاهها درست كردم 6 و مخزنهاي آب ساختم تا درختان را آبياري كنم.
7 غلامان و كنيزان خريدم و صاحب بردگان خانهزاد شدم. بيش از همه كساني كه قبل از من در اورشليم بودند، گله و رمه داشتم. 8 از گنجينههاي سلطنتي سرزمينهايي كه بر آنها حكومت ميكردم طلا و نقره براي خود اندوختم. مردان و زنان مطرب داشتم و در حرمسراي من زنان بسياري بودند. از هيچ لذتي كه انسان ميتواند داشته باشد بينصيب نبودم.
9 بدين ترتيب، از همه كساني كه قبل از من در اورشليم بودند، برتر و بزرگتر شدم و در عين حال حكمتم نيز با من بود. 10 هر چه خواستم به دست آوردم و از هيچ خوشي و لذتي خود را محروم نساختم. از كارهايي كه كرده بودم لذت ميبردم و همين لذت، پاداش تمام زحماتم بود.
11 اما وقتي به همه كارهايي كه كرده بودم و چيزهايي كه براي آنها زحمت كشيده بودم نگاه كردم، ديدم همه آنها مانند دويدن بدنبال باد بيهوده است، و در زير آسمان هيچ چيز ارزش ندارد. 12 يك پادشاه، غير از آنچه پادشاهانِ قبل از او كردهاند، چه ميتواند بكند؟
بيهودگي حكمت و حماقت
پس من به مطالعه و مقايسه حكمت و حماقت و جهالت پرداختم. 13 ديدم همانطور كه نور بر تاريكي برتري دارد، حكمت نيز برتر از حماقت است. 14 شخص حكيم بصيرت دارد و راه خود را ميبيند، اما آدم احمق كور است و در تاريكي راه ميرود. با اين حال، پي بردم كه عاقبت هر دو ايشان يكي است. 15 پس به خود گفتم: «من نيز به عاقبت احمقان دچار خواهم شد، پس حكمت من چه سودي براي من خواهد داشت؟ هيچ! اين نيز بيهودگي است.» 16 زيرا حكيم و احمق هر دو ميميرند و به فراموشي سپرده ميشوند و ديگر هرگز ذكري از هيچيك از آنها نخواهد بود. 17 پس، از زندگي بيزار شدم، زيرا آنچه در زير آسمان انجام ميشد مرا رنج ميداد. بلي، همه چيز مانند دويدن بدنبال باد بيهوده است.
بيهودگي كوشش و زحمت
18 از چيزهايي كه در زير آسمان برايشان زحمت كشيده بودم، بيزار شدم، زيرا ميبايست تمام آنها را براي جانشين خود به جا بگذارم، 19 بدون اينكه بدانم او حكيم خواهد بود يا احمق. با اين وجود او صاحب تمام چيزهايي خواهد شد كه من برايشان زحمت كشيدهام و در زير آسمان با حكمت خود به چنگ آوردهام. اين نيز بيهودگي است. 20 پس، از تمامزحماتي كه زير آسمان كشيـده بـودم مأيـوس شـدم. 21 انسان با حكمت و دانش و مهارت خود كار ميكند، سپس تمام حاصل زحماتش را براي كسي ميگذارد كه زحمتي براي آن نكشيده است. اين نيز مصيبتي بزرگ و بيهودگي است. 22 انسان از اينهمه رنج و مشقتي كه زير آسمان ميكشد چه چيزي عايدش ميشود؟ 23 روزهايش با درد و رنج سپري ميشود و حتي در شب، فكر او آرامش نمييابد. اين نيز بيهودگي است.
24 براي انسان چيزي بهتر از اين نيست كه بخورد و بنوشد و از دسترنج خود لذت ببرد. اين لذت را خداوند به انسان ميبخشد، 25 زيرا انسان جدا از او نميتواند بخورد و بنوشد و لذت ببرد. 26 خداوند به كساني كه او را خشنود ميسازند حكمت، دانش و شادي ميبخشد؛ ولي به گناهكاران زحمت اندوختن مال را ميدهد تا آنچه را اندوختند به كساني بدهند كه خدا را خشنود ميسازند. اين زحمت نيز مانند دويدن بدنبال باد، بيهوده است.
3 براي هر چيزي زماني است
راي هر چيز زماني هست
بـراي هـر چيـزي كه در زيـر آسمـان انجام ميگيرد، زمان معيني وجود دارد:
2 زماني براي تولد، زماني براي مرگ.
زماني براي كاشتن، زماني براي كندن.
3 زماني براي كشتن، زماني براي شفا دادن.
زماني براي خراب كردن، زماني براي ساختن.
4 زماني براي گريه، زماني براي خنده.
زماني براي ماتم، زماني براي رقص.
5 زماني براي دور ريختن سنگها، زماني براي جمع كردن سنگها.
زماني براي در آغوش گرفتن، زماني براي اجتناب از درآغوش گرفتن.
6 زماني براي به دست آوردن، زماني براي از دست دادن.
زماني براي نگه داشتن، زماني براي دور انداختن.
7 زماني براي پاره كردن، زماني براي دوختن.
زماني براي سكوت، زماني براي گفتن.
8 زماني براي محبت، زماني براي نفرت.
زماني براي جنگ، زماني براي صلح خبر.
9 آدمي از زحمتي كه ميكشد چه نفعي ميبرد؟ 10 من درباره كارهايي كه خداوند بر دوش انسان نهاده است تا انجام دهد، انديشيدم 11 و ديدم كه خداوند براي هر كاري زمان مناسبي مقرر كرده است. همچنين، او در دل انسان اشتياق به درك ابديت را نهاده است، اما انسان قادر نيست كار خدا را از ابتدا تا انتها درك كند. 12 پس به اين نتيجه رسيدم كه براي انسان چيزي بهتر از اين نيست كه شاد باشد و تا آنجا كه ميتواند خوش بگذراند، 13 بخورد و بنوشد و از دسترنج خود لذت ببرد. اينها بخششهاي خداوند هستند.
14 من اين را دريافتهام كه هر آنچه خداوند انجام ميدهد تغيير ناپذير است؛ نميتوان چيزي بر آن افزود يا از آن كم كرد. مقصود خداوند اين است كه ترس او در دل انسان باشد.
15 آنچه كه هست از قبل بوده و آنچه كه بايد بشود قبلاً شده است. خدا گذشته را تكرار ميكند.
16 علاوه بر اين، ديدم كه در زير آسمان عدالت و انصاف جاي خود را به ظلم و بيانصافي داده است. 17 به خود گفتم: «خداوند هر كاري را كه انسان ميكند، چه نيك و چه بد، در وقتش داوري خواهد نمود.»
18 سپس فكر كردم: «خداوند انسانها را ميآزمايد تا به آنها نشان دهد كه بهتر از حيوان نيستند. 19 از اين گذشته، عاقبت انسان و حيوان يكي است، هر دو جان ميدهند و ميميرند؛ پس انسان هيچ برتري بر حيوان ندارد. همه چيز بيهودگي است! 20 همه به يك جا ميروند، از خاك به وجود آمدهاند و به خاك باز ميگردند. 21 چطور ميتوان فهميد كه روح انسان به بالا پرواز ميكند و روح حيوان به قعر زمين فرو ميرود؟»
22 پس دريافتم كه براي انسان چيزي بهتر از اين نيست كه از دسترنج خود لذت ببرد، زيرا سهم او از زندگي همين است، چون وقتي بميرد ديگر چه كسي ميتواند او را بازگرداند تا آنچه را كه پس از او اتفاقميافتد ببيند.
4 ظلم، محنت و تنهايي؛ بطالت ترقي
ظلم، زحمت و تنهايي
سپس ظلمهايي راكه در زير اين آسمان ميشد مشاهده كردم. اشكهاي مظلوماني را ديدم كه فريادرسي نداشتند. قدرت در دست ظالمان بود و كسي نبود كه به داد مظلومان برسد. 2 پس گفتم كساني كه قبل از ما مردهاند از آناني كه هنوز زندهاند خوشبختترند؛ 3 و خوشبختتر از همه كساني هستند كه هنوز به دنيا نيامدهاند، زيرا ظلمهايي را كه زير اين آسمان ميشود نديدهاند.
4 همچنين متوجه شدم كه بسبب حسادت است كه مردم تلاش ميكنند موفقيت كسب كنند. اين نيز مانند دويدن بدنبال باد، بيهوده است. 5 كسي كه دست روي دست ميگـذارد و گرسنگـي ميكشـد، احمـق است؛ 6 اما كسي هم كه دايم مشغول كار است و تلاش ميكند ثروت بيشتري به دست آورد بدنبال باد ميدود. بهتر است انسان يك لقمه نان به دست آورد و با آسودگي بخورد.
7 و نيز در زير آسمان بيهودگي ديگري ديدم: 8 مردي بود كه تنها زندگي ميكرد؛ نه پسري داشت و نه برادري. با اين حال سخت تلاش ميكرد و از اندوختن مال و ثروت سير نميشد. او براي چه كسي زحمت ميكشيد و خود را از لذات زندگي محروم ميكرد؟ اين نيز رنج و زحمت بيهودهاي است.
9 دو نفر از يك نفر بهترند، زيرا نفع بيشتري از كارشان عايدشان ميشود. 10 اگر يكي از آنها بيفتد، ديگري او را بلند ميكند؛ اما چه بيچاره است شخصي كه ميافتد ولي كسي را ندارد كه به او كمك كند. 11 وقتي دو نفر كنار هم ميخوابند، گرم ميشوند؛ اما كسـي كه تنهاست چطـور ميتواند خود را گرم كند؟ 12 اگر شخص، تنها باشد و كسي بر او حمله كند، از پاي درميآيد، اما اگر دو نفر باشند ميتوانند از خود دفاع كنند. ريسمان سه لا به آساني پاره نميشود.
بيهودگي ترقي
13 يك جوان فقير و حكيم بهتر از پادشاه پيرو ناداني است كه نصيحت نميپذيرد. 14 چنين جوان فقيري حتي ممكن است از كنج زندان به تخت پادشاهي برسد. 15 مردمي كه زير اين آسمان زندگي ميكنند از چنين جواني كه جانشين پادشاه شده است حمايت مينمايند. 16 او ميتواند بر عده زيادي حكومت كند؛ اما نسل بعدي، او را نيز بركنار ميكند! اين نيز مانند دويدن بدنبال باد، بيهوده است.
5 در حضور خدا؛ بطالت ثروت
حترام حضور خداوند
وقتـي وارد خانـه خـدا ميشـوي، مـواظب رفتارت باش. مثل اشخاص احمقي نباش كه در آنجا قرباني تقديم ميكنند بدون اينكه متوجه اعمال بد خود باشند. وقتي به آنجا ميروي گوشهاي خود را باز كن تا چيزي ياد بگيري. 2 براي حرف زدن عجله نكن و سخنان نسنجيده در حضور خداوند بر زبان نياور، زيرا او در آسمان است و تو بر زمين، پس سخنانت كم و سنجيده باشند. 3 همانطور كه نگراني زياد باعث ميشود خوابهاي بد ببيني، همچنان حرف زدن زياد موجب ميشود سخنان احمقانه بگويي. 4 وقتي به خداوند قول ميدهي كه كاري انجام بدهي، در وفاي آن تأخير نكن، زيرا خداوند از احمقان خشنود نيست. قولي را كه به او ميدهي وفا كن. 5 بهتر است قول ندهي تا اينكه قول بدهي و انجام ندهي. 6 نگذار سخنانت تو را به گناه بكشانند و سعي نكن به خادم خدا بگويي كه ندانسته به خداوند قول دادهاي؛ چرا با چنين سخنان خداوند را خشمگين كني و او دسترنج تو را از بين ببرد؟ 7 خيالات بسيار و سخنان زياد بيهودگي است؛ پس تو با ترس و احترام به حضور خداوند بيا.
بيهودگي ثروت
8 هرگاه ببيني در سرزميني، فقرا مورد ظلم واقع ميشوند و عدالت و انصاف اجرا نميگردد، تعجب نكن؛ زيرا يك مأمور اجراي عدالت، تابع مأمور بالاتر از خود است كه او نيز زير دست مأمور بالاتري قرار دارد. اين سلسله مراتب، باعث ميشود اجراي عدالت مختل شود. 9 اما پادشاه كه در رأس همهآنهاست اگر عادل باشد، ميتواند كاري كند كه همه از مزاياي سرزمين خود برخوردار شوند.
10 آدم پولدوست هرگز قانع نميشود و دايم به فكر جمع كردن ثروت است. اين نيز بيهودگي است. 11 هر چه ثروت بيشتر شود، مخارج نيز بيشتر ميشود؛ پس آدم ثروتمند كه با چشمانش خرج شدن ثروتش را ميبيند، چه سودي از ثروتش ميبرد؟ 12 خواب كارگر شيرين است، چه كم بخورد چه زياد؛ اما دارايي شخص ثروتمند نميگذارد او راحت بخوابد.
13 مصيبت ديگري در زير آسمان ديدهام: شخصي كه براي آينده ثروت جمع ميكند، 14 ولي در اثر حادثه بدي ثروتش بر باد ميرود و چيزي براي فرزندانش باقي نميماند. 15 برهنه به دنيا ميآيد و برهنه از دنيا ميرود و از دسترنج خود چيزي با خود نميبرد. 16 چه مصيبتي! انسان ميآيد و ميرود و نفعي نميبرد، زيرا زحماتش مانند دويدن بدنبال باد است. 17 او تمام عمر را در تاريكي و نوميدي و درد و خشم ميگذراند.
18 من اين را فهميدم كه بهترين چيزي كه انسان در تمام زندگي ميتواند بكند اين است كه بخورد و بنوشد و از دسترنجي كه در زير آسمان حاصل نموده، لذت ببرد، زيرا نصيبش همين است. 19 اگر خداوند به كسي مال و ثروت بدهد و توانايي عطا كند تا از آن استفاده نمايد، او بايد اين بخشش خدا را كه نصيبش شده بپذيرد و از كار خود لذت ببرد. 20 چنين شخصي در مورد كوتاه بودن عمر غصه نخواهد خورد، زيرا خداوند دل او را از شادي پر كرده است.
6 بطالت ثروت
مصيبت ديگري در زير آسمان ديدم كه براي انسان طاقت فرساست. 2 خدا به بعضي اشخاص مال و ثروت و عزت بخشيده است بطوري كه هر چه دلشان بخواهد ميتوانند به دست آورند، ولي به آنها توانايي استفاده از اموالشان را نداده است، پس اموالشان نصيب ديگران ميشود. اين نيز بيهودگي و مصيبتي بزرگ است.
3 اگر كسي صد فرزند داشته باشد و سالهاي سال زندگي كند، اما از زندگي لذت نبرد و بعد از مرگش جنازهاش را با احترام دفن نكنند، ميگويم بچه سقطشده از او بهتر است. 4 هر چند بچه سقط شده، بيهوده به دنيا ميآيد و به ظلمت فرو ميرود و هيچ نام و نشاني از او باقي نميماند، 5 آفتاب را نميبيند و از وجود آن آگاه نميشود، ولي با اين حال از آرامش بيشتري برخوردار است 6 تا كسي كه هزاران سال عمر كند اما روي خوشي را نبيند. از همه اينها گذشته، همگي به يك جا ميروند.
7 تمامي زحمات انسان براي شكمش است، با اين وجود هرگز سير نميشود. 8 پس يك شخص دانا و يك فقيري كه ميداند چگونه زندگي كند، چه برتري بر يك آدم نادان دارد؟ 9 اين نيز مانند دويدن بدنبال باد، بيهوده است. بهتر است انسان به آنچه كه دارد قانع باشد تا اينكه دايم در اشتياق كسب آنچه ندارد بسر ببرد.
10 هر چه اتفاق ميافتد از پيش تعيين شده و انسان خاكي نميتوانـد با خـداي قادر مطلـق مجادله كند. 11 هر چه بيشتر مجادله كند، بيهودگي سخنانش آشكارتر ميشود و هيچ سودي عايدش نميگردد.
12 كيست كه بداند در اين عمر كوتاه و بيهوده كه همچون سايه گذراست، چه چيز براي انسان خوب است؟ و كيست كه بداند در آينده در زير اين آسمان چه اتفاقي خواهد افتاد؟
حكمت
يكنامي از بهترين عطرها نيز خوشبوتر است.
روز مرگ از روز تولد بهتر است. 2 رفتن به خانهاي كه در آن عزاداري ميكنند بهتر از رفتن به خانهاي است كه در آن جشن برپاست، زيرا زندگان بايد هميشه اين را به ياد داشته باشند كه روزي خواهند مرد. 3 غم از خنده بهتر است، زيرا هر چند صورت را غمگين ميكند اما باعث صفاي دل ميگردد. 4 كسي كه دايم به فكر خوشگذراني است، نادان است، شخص دانا به مرگ ميانديشد.
5 گوش دادن به انتقاد اشخاص دانا بهتر است از گوش دادن به تعريف و تمجيد احمقان، 6 كه مانند صداي ترق و تروق خارها در آتش، بيمعني است.
7 گرفتن رشوه، شخص دانا را نادان ميسازد و دل او را فاسد ميكند.
8 انتهاي امر از ابتدايش بهتر است. صبر از غروربهتر است. 9 بر خشم خود چيره شو، زيرا كساني كه زود خشمگين ميشوند احمقند.
10 حسرت روزهاي گذشته را نخور، زيرا از كجا ميداني كه آن روزها بهتر بوده است؟
11 حكمت بيش از هر ميراثي براي زندگان مفيد است. 12 حكمت و ثروت هر دو پناهگاهي براي انسان هستند، اما برتري حكمت در اين است كه حيات ميبخشد.
13 در مورد آنچه كه خداوند انجام داده است فكر كن. آيا كسي ميتواند آنچه را كه خدا كج ساخته، راست نمايد؟ 14 پس وقتي سعادت به تو روي ميآورد شادي كن و هنگامي كه سختيها به تو هجوم ميآورند بدان كه خداوند هم خوشي ميدهد و هم سختي و انسان نميداند در آينده چه اتفاقي خواهد افتاد.
15 در اين زندگي پوچ خيلي چيزها ديدهام، از جمله اينكه برخي نيكوكاران زود ميميرند در حالي كه برخي بدكاران عمر طولاني ميكنند. 16 پس بيش از حد نيكوكار و خردمند نباش مبادا خود را از بين ببري، 17 و بيش از حد بدكار و احمق هم نباش مبادا پيش از اجلت بميري. 18 از خدا بترس و از اين دو افراط به دور باش تا كامياب شوي.
19 يك مرد حكيم تواناتر از ده حاكم است كه بر يك شهر حكومت ميكنند.
20 در دنيا آدم كاملاً درستكاري وجود ندارد كه هر چه ميكند درست باشد و هرگز خطايي از او سر نزند.
21 حرفهايي را كه از مردم ميشنوي به دل نگير، حتي وقتي كه ميشنوي غلامت به تو ناسزا ميگويد؛ 22 چون تو خودت خوب ميداني كه بارها به ديگران ناسزا گفتهاي.
23 من تمام اين چيزها را با حكمت بررسـي كردم و تصميم گرفتم بدنبال حكمت بـروم، ولـي حكمت از مـن دور بـود. 24 كيسـت كه بتـوانـد آن را بـه دسـت آورد؟ حكمت بسيـار عميـق و دور از دسترس است. 25 پس به تحقيـق و جستجـوي حكمت پرداختم تا به دليل هر چيزي پي ببـرم ودريابم كه هر كه شرارت و بدي ميكند احمق و ديوانه است.
26 زن حيلهگر تلختر از مرگ است. عشق او مانند دام، مردان را گرفتار ميسازد و بازوانش مانند كمند آنها را به بند ميكشد. كسي كه در پي خشنودي خداوند است از دام او رهايي مييابد، اما آدم گناهكار گرفتار آن ميشود.
27و28 «حكيم» ميگويد: «من در حين تحقيقات خود، در حالي كه هنوز به نتيجهاي نرسيده بودم، متوجه شدم كه در ميان هزار مرد ميتوان يك مرد خوب يافت؛ اما در ميان زنان، يك زن خوب هم يافت نميشود. 29 بالاخره به اين نتيجه رسيدم كه خدا انسانها را خوب و راست آفريده است، اما آنها به راههاي كج رفتهاند.»
8 حكم پادشاه را نگاه دار؛ شرير و عادل
چه خوب است كه انسان دانا باشد و مفهوم هر چيزي را بداند. حكمت چهره انسان را روشن و بشاش ميكند.
اطاعت از پادشاه
2 از پادشاه اطاعت كن، زيرا در حضور خدا سوگند وفاداري يـاد نمودهاي. 3 از زير بار مسئوليتي كه پادشاه بعهده تو گذاشته شانه خالي نكن و از فرمانش سرپيچي ننما، زيـرا او هر چه بخواهد ميتواند بكند. 4 در فرمـان پادشاه اقتـدار هست و كسي نميتواند به او بگويد: «چه ميكني؟» 5 كساني كه مطيع فرمان او باشند در امان خواهند بود. شخص دانا ميداند كي و چگونه فرمان او را انجام دهد. 6 بلي، براي انجام دادن هر كاري، وقت و راه مناسبي وجود دارد، هر چند انسان با مشكلات زياد روبروست. 7 انسان از آينده خبر ندارد و كسي هم نميتواند به او بگويد كه چه پيش خواهد آمد. 8 او قادر نيست از مرگ فرار كند و يا مانع فرا رسيدن روز مرگش بشود. مرگ جنگي است كه از آن رهايي نيست و هيچكس نميتواند با حيله و نيرنگ، خـود را از آن نجات دهد.
درستكاران و بدكاران
9 من درباره آنچه كه در زير اين آسمان اتفاق ميافتد، انديشيدم و ديدم كه چطور انساني بر انسان ديگر ظلم ميكند. 10 ديدم ظالمان مردند و دفن شدند و مردم از سر قبر آنها برگشته در همان شهري كه آنها مرتكب ظلم شده بودند، ازآنها تعريف و تمجيد كردند! اين نيز بيهودگي است.
11 وقتي خداوند گناهكاران را فوري مجازات نميكند، مردم فكر ميكنند ميتوانند گناه كنند و در امان بمانند. 12 اگر چه ممكن است يك گناهكار با وجود گناهان زيادش زنده بماند، ولي بدون شك سعادت واقعي از آن كساني است كه از خدا ميترسند و حرمت او را در دل دارند. 13 گناهكاران روي خوشبختي را نخواهند ديد و عمرشان مانند سايه، زودگذر خواهد بود، زيرا از خدا نميترسند.
14 بيهودگي ديگري نيز در دنيا وجود دارد: گاهي مجازات بدكاران به درستكاران ميرسد و پاداش درستكاران به بدكاران. ميگويم اين نيز بيهودگي است.
15 پس من لذتهاي زندگي را ستودم، زيرا در زير اين آسمان چيزي بهتر از اين نيست كه انسان بخورد و بنوشد و خوش باشد. به اين ترتيب او ميتواند در تمام زحماتش، از اين زندگي كه خداوند در زير آسمان به او داده است، لذت ببرد.
16 در تلاش شبانه روزي خود براي كسب حكمت و دانستن اموري كه در دنيا اتفاق ميافتد، 17 به اين نتيجه رسيدم كه انسان قادر نيست آنچه را كه خداوند در زير اين آسمان به عمل ميآورد، درك كند. هر چه بيشتر تلاش كند كمتر درك خواهد كرد. حتي حكيمان نيز بيهوده ادعا ميكنند كه قادر به درك آن هستند.
9 يك واقعه براي همه
همه نوع رويداد براي همه
پس از بررسي تمام اين چيزها فهميدم كه هر چند زندگي اشخاص درستكار و خردمند در دست خداست، ولي رويدادهاي خوشايند و ناخوشايند براي آنان رخ ميدهد و انسان نميفهمدچرا؟ 2 اين رويدادها براي همه انسانها رخ ميدهد، چه درستكار باشند چه بدكار، چه خوب باشند چه بد، چه پاك باشند چه ناپاك، چه مذهبي باشند چه غير مذهبي. فرقي نميكند كه انسان خوب باشد يا گناهكار، قسم دروغ بخورد يا از قسم خوردن بترسد. 3 يكي از بدترين چيزهايي كه در زير اين آسمان اتفاق ميافتد اين است كه همه نوع واقعه براي همه رخ ميدهد. به همين دليل است كه انسان مادامي كه زنده است ديوانهوار به شرارت روي ميآورد.
4 فقط براي زندهها اميد هست. سگ زنده از شير مرده بهتر است! 5 زيرا زندهها اقلاً ميدانند كه خواهند مرد! ولي مردهها چيزي نميدانند. براي مردهها پاداشي نيست و حتي ياد آنها نيز از خاطرهها محو ميشود. 6 محبتشان، نفرتشان و احساساتشان، همه از بين ميرود و آنها ديگر تا ابد در زير اين آسمان نقشي نخواهند داشت.
7 پس برو و نان خود را با لذت بخور و شراب خود را با شادي بنوش و بدان كه اين كار تو مورد قبول خداوند است. 8 هميشه شاد و خرم باش! 9 در اين روزهاي بيهوده زندگيت كه خداوند در زير اين آسمان به تو داده است با زني كه دوستش داري خوش بگذران، چون اين است پاداش همه زحماتي كه در زندگيت، زير اين آسمان ميكشي. 10 هر كاري كه ميكني آن را خوب انجام بده، چون در عالم مردگان، كه بعد از مرگ به آنجا خواهي رفت، نه كار كـردن هست، نه نقشه كشيـدن، نه دانستن و نه فهميدن.
11 من متوجه چيز ديگري نيز شدم و آن اين بود كه در دنيا هميشه سريعترين دونده، برنده مسابقه نميشود و هميشه قويترين سرباز در ميدان جنگ پيروز نميگردد. اشخاص دانا هميشه شكمشان سير نيست و افراد عاقل و ماهر هميشه به ثروت و نعمت نميرسند. همه چيز به شانس و موقعيت بستگي دارد. 12 انسان هرگز نميداند چه بر سرش خواهد آمد. همانطور كه ماهي در تور گرفتار ميشود و پرنده به دام ميافتد، انسان نيز وقتي كه انتظارش را ندارد در دام بلا گرفتار ميگردد.
مقايسه حكمت با حماقت
13 در زير اين آسمان با نمونهاي از حكمت روبرو شدم كه بر من تأثير عميقي گذاشت: 14 شهر كوچكي بود كه عده كمي در آن زندگي ميكردند. پادشاه بزرگي با سپاه خود آمده، آن را محاصره نمود و تدارك حمله به شهـر را ديد. 15 در آن شهر مرد فقيري زندگي ميكرد كه بسيار خردمند بود. او با حكمتي كه داشت توانست شهر را نجات دهد. اما بعد هيچكس او را به ياد نياورد. 16 آنوقت فهميدم كه اگر چه حكمت از قوت بهتر است، با وجود اين اگر شخص خردمند، فقير باشد خوار شمرده ميشود و كسي به سخنانش اعتنا نميكند. 17 ولي با اين حال، سخنان آرام شخص خردمند از فرياد پادشاه احمقان بهتر است. 18 حكمت از اسلحه جنگ مفيدتر است، اما اشتباه يك احمق ميتواند خرابي زيادي به بار آورد.
10 برتري حكمت
همانطـور كه مگسهاي مرده ميتوانند يك شيشه عطر را متعفن كنند، همچنين يك حماقت كوچك ميتواند حكمت و عزت شخص را بيارزش نمايد. 2 دل شخص خردمند او را به انجام كارهاي درست واميدارد، اما دل شخص نادان او را بطرف بدي و گناه ميكشاند. 3 آدم نادان را ميتوان حتي از راه رفتنش شناخت.
4 وقتي رئيس تو ازدست تو عصباني ميشود از كار خود دست نكش. اگر درمقابل عصبانيتش آرام بماني از بروز ناراحتيهاي بيشتر جلوگيري خواهي كرد.
5 بدي ديگري نيز در زير اين آسمان ديدهام كه در اثر اشتباهات برخي پادشاهان به وجود ميآيد: 6 به اشخاص نادان مقام و منصبهاي عالي داده ميشود؛ براي ثروتمندان اهميتي قايل نميشوند؛ 7 غلامان سوار بر اسبند، ولي بزرگان مانند بردگان، پياده راه ميروند.
8 آن كه چاه ميكَنَد ممكن است در آن بيفتد؛ كسي كه ديـوار را سوراخ ميكنـد ممكـن است مـار او را بگزد. 9 آن كه در معـدن سنگ كار ميكنـد ممكن است از سنگها صدمه ببيند؛ كسي كه درختميبرد ممكن است از اين كار آسيبي به او برسد.
10 تبر كُند، احتياج به نيروي بيشتري دارد، پس كسي كه تيغه آن را از قبل تيز ميكند، عاقل است.
11 پس از اينكه مار كسي را گزيد، آوردن افسونگر بيفايده است.
12 سخنان شخص دانا دلنشين است، ولي حرفهاي آدم نادان باعث تباهي خودش ميگردد؛ 13 ابتداي حرفهاي او حماقت است و انتهاي آن ديوانگي محض. 14 آدم نادان درباره آينده زياد حرف ميزند؛ ولي كيست كه از آينده خبر داشته باشد و بداند كه چه پيش خواهد آمد؟ 15 آدم نادان حتي از انجام دادن كوچكترين كار خسته ميشود، زيرا شعور انجام دادن آن را ندارد.
16 واي بر سرزميني كه پادشاهش غلام است و رهبرانش صبحگاهان ميخورند و مست ميكنند! 17 خوشابحال مملكتي كه پادشاه آن نجيبزاده است و رهبرانش به موقع و به اندازه ميخورند و مينوشند و مست نميكنند.
18 در اثر تنبلي سقف خانه چكه ميكند و فرو ميريزد.
19 جشن، شادي ميآورد و شراب باعث خوشي ميگردد، اما بدون پـول نميشـود اينها را فراهم كرد.
20 حتي در فكر خود پادشاه را نفرين نكن و حتي در اتاق خوابت شخص ثروتمند را لعنت نكن، چون ممكن است پرندهاي حرفهايت را به گوش آنان برساند!
11 به هنگام جواني خدا را به ياد آور
حكمت عملي
از مـال خود با سخاوتمنـدي به ديگران ببخش، چون بخشش تو بدون عوض نميماند. 2 مالي را كه ميخواهي ببخشي به چندين نفر ببخش، زيرا نميداني چه پيش خواهد آمد.
3 درخت از هر طرف كه سقوط كند در همان طرف نيز روي زمين خواهد افتاد. وقتي ابر از آب پر شـود، بر زميـن خواهد باريد. 4 كشاورزي كه براي كار كردن منتظر هواي مساعـد بمانـد، نه چيزي خواهد كاشت و نه چيزي درو خواهد كرد. 5 همانطور كهنميداني باد چگونه ميوزد و يا بدن كودك چگونه در رحم مادرش شكل ميگيرد، همچنين نميتواني كارهاي خدا را كه خالق همه چيز است درك كني. 6 تو برو و در وقت و بيوقت بذر خود را بكار، چون نميداني كدام قسمت از بذرها ثمر خواهد داد؛ شايد هر چه كاشتهاي ثمر بدهد.
آفريننده خود را به ياد آور
7 زندگي چقدر شيرين و دلپذير است! 8 انسان تا ميتواند بايد از سالهاي عمرش لذت ببرد و نيز بداند كه سرانجام خواهد مرد و روزهاي بسياري در تاريكي و بيهودگي به سر خواهد برد.
9 اي جوان، روزهاي جوانيت را با شادي بگذران و از آن لذت ببر و هر چه دلت ميخواهد انجام بده، ولي به ياد داشته باش كه براي هر كاري كه انجام ميدهي بايد به خدا جواب دهي. 10 روزهاي جواني زود ميگذرد، پس نگذار جوانيت با غم و سختي سپري شود.
12 ختم امر
آفريننده خود را در روزهاي جوانيت به ياد آور، قبل از اينكه روزهاي سخت زندگي فـرا رسد روزهايي كه ديگر نتواني از آنها لذت ببري. 2 آفريننـده خود را به ياد آور قبـل از اينكه ابرهاي تيره آسمان زندگي تو را فرا گيرند، و ديگر خورشيـد و ماه و ستارگان در آن ندرخشند؛ 3 دستهاي تو كه از تو محافظت ميكنند، بلرزند و پاهاي قـوي تو ضعيـف گردند؛ دندانهايـت كم شونـد و ديگـر نتواننـد غذا را بجوند و چشمانت كم سو گردند و نتوانند چيزي را ببينند؛ 4 گوشهايت سنگين شوند و نتوانند سر و صداي كوچه و صداي آسياب و نغمه موسيقي و آواز پرندگان را بشنوند؛ 5 به سختي راه روي و از هر بلندي بترسي؛ موهايت سفيد شوند،قوت تو از بين برود و اشتهايت كور شود؛ به خانه جاوداني بروي و مردم در كوچهها براي تو سوگواري كنند.
6 بلي، آفريننده خويش را به ياد آور، قبل از آنكه رشته نقرهاي عمرت پاره شود و جام طلا بشكند، كوزه كنار چشمه خرد شود و چرخ بر سر چاه آب متلاشي گردد، 7 بدن به خاك زمين كه از آن سرشته شده برگردد و روح بسوي خداوند كه آن را عطا كرده، پرواز كند.
8 «حكيم» ميگويد: «بيهودگي است! بيهودگي است! همه چيز بيهودگي است!»
خاتمه
9 «حكيم» آنچه را كه ميدانست به مردم تعليم ميداد، زيـرا مرد دانايي بود. او پس ازتفكر و تحقيق، مثلهاي بسياري تأليف كرد. 10 «حكيم» كوشش كرد با سخنان دلنشين، حقايق را صادقانه بيان كند.
11 سخنان مردان حكيم مانند چوبهاي تيزي هستند كه شبانان با آنها گوسفندان را هدايت ميكنند و مثل ميخهايي هستند كه محكم به زمين كوبيده شده باشند. اين سخنان جماعت را هدايت ميكنند، زيرا همه آنها توسط يك شبان يعني خداوند داده ميشوند. 12 ولي پسرم، از همه اينها گذشته، بدان كه نوشتن كتابها تمامي ندارد و مطالعه آنها بدن را خسته ميكند.
13 در خاتمه، حاصل كلام را بشنويم: انسان بايد از خداوند بترسد و احكام او را نگاه دارد، زيرا تمام وظيفه او همين است. 14 خدا هر عمل خوب يا بد ما را، حتي اگر در خفا نيز انجام شود، داوري خواهد كرد.
نظرات و تجربیات شما
-
مطلب سایتتون عالیه. ایول دارین. کارتون رو ادامه بدین 🙂
-
همین طور ادامه بدین … موفق باشید.
-
صحبت از پژمردن یک برگ نیست…وای جنگل را بیابان می کنند…با ارزوی موفقیت برای شما
-
تلاشتان قابل تقدیر و سپاس است. اما جای کار زیادی دارد.
-
نوشته کتاب جامعه نوشته سلیمان فرزند داوود جالب بود. فال حافظ خیلی خوبه امکانات دیگر هم اضافه کنید.
-
nazanin…sohba az pajmordan yek barg nist
-
با تشکر از مطلب خوبتان
-
قالب و سایت قشنگیه موفق باشین.
مطالب خوبی دارید. ان شاء الله همین سیاست کاری را ادامه دهید.