امروز: جمعه, ۱۰ فروردین ۱۴۰۳ / قبل از ظهر / | برابر با: الجمعة 20 رمضان 1445 | 2024-03-29
کد خبر: 144219 |
تاریخ انتشار : 28 فروردین 1396 - 15:15 | ارسال توسط :
0
2
ارسال به دوستان
پ

سرنوشت شوم سارا و مسائل کاملا شخصی او سرنوشت شوم سارا و مسائل کاملا شخصی او به گزارش مجله وبگردی پایگاه صلح خبر: در حالیکه عقربه ها ساعت 10 صبح را نشان می داد ، سارا که دختری فراری است توسط مأموران آگاهی دستگیر و به کلانتری ارجاع داده شد. سارا با اندامی نحیف و […]

سرنوشت شوم سارا و مسائل کاملا شخصی او

سرنوشت شوم سارا و مسائل کاملا شخصی اوسرنوشت شوم سارا و مسائل کاملا شخصی او به گزارش مجله وبگردی پایگاه صلح خبر:

در حالیکه عقربه ها ساعت 10 صبح را نشان می داد ، سارا که دختری فراری است توسط مأموران آگاهی دستگیر و به کلانتری ارجاع داده شد.

سارا با اندامی نحیف و لاغر در حضور مشاوره و مددکار کلانتری جم اینگونه داستان شوم زندگی اش را بیان کرد.

 

 

 

 

خیلی بچه بودم که مادرم را از دست دادم و برای همیشه تنها ماندم .پدرم بلافاصله بعد از فوت مادرم ازدواج مجدد کرد . نامادری ام زنی بی رحم و بداخلاق بود و از همان اول شروع به اذیت و آزار من کرد.

 

 

 

 

همیشه در چشم او خار بودم، کمی که بزرگتر شدم یعنی در 12 سالگی نامادری ام برای اینکه زودتر از شر من خلاص شود ، مرا با پسری آشنا کرد .آن پسر با موتورسیکلت اطراف منزلمان بود و به من شماره داد و من هم با او تماس گرفتم و آشنایی من با او حدود چند ماهی طول کشید .اولین بار از من درخواست رابطه جنسی کرد،هر چند مقاومت کردم ولی دست آخر راضی شدم با او همراه شوم.

 

 

 

 

وی مرا به منزل یکی از دوستانش برد و در آنجا مرا مورد آزار و اذیت جنسی قرار داد. این اولین تجربه جنسی ام بود. آن پسر حتی از من فیلم و عکس هم تهیه کرده بود. چند روز بعد مجددا درخواست برقراری رابطه کرد که وقتی مخالفت کردم گفت: که عکس هایی که ازت گرفتم را پخش می کنم ، مجبور شدم همراه او بروم.

 

 

 

 

وقتی به محل مورد نظر رسیدیم .متوجه حضور چند پسر دیگر در آنجا شدم و آنها نیز مرا اذیت و آزار قرار داده و از من فیلم می گرفتند.آنها چند مرتبه دیگر هم این بلا را سرم آوردند و کاری از دست من بر نمی آمد.

 

 

 

 

تا اینکه به زور خود را از دست شان رها کردم و به منزل برگشتم و درباره اتفاقاتی که برایم رخ داده بود چیزی به کسی نگفتم . ولی مثل اینکه این کابوس ها و تنهایی و ترس رهایم نمی کرد و این کار برایم شده بود یک عادت و سرگرمی ! پس از مدتی با پسری دیگر آشنا شده و پیشنهاد داد که برای رهایی و خوشبختی همراه وی فرار کنم !

 

 

 

 

بعد از مدرسه با او رفتم .نامادری ام تماس گرفت و مرا دعوا می کرد که سریعتر به منزل برگردم ولی چون می ترسیدم پدرم مرا به شدت تنبیه کند ، نتوانستم برگردم و همین بهانه ای شد که آن پسر مرا نزد خود نگه دارد.

 

 

 

 

چند روز که گذشت وی درخواست رابطه کرد و من مخالفت کردم ولی به زور توانست به نقشه پلید خود جامه عمل بپوشاند .وی حتی قرص روانگردان و مشروب هم به من خوراند.

 

 

 

 

با همه این بی آبرویی و گندهایی که زده بودم حتی اگر می خواستم ولی نمی توانستم برگردم .خانواده ام خیلی دنبالم گشته بودند و تقریبا از پیدا کردن من ناامید گشته بودند. تا اینکه دیشب در حال پرسه زنی با موتور بودیم که توسط پلیس دستگیر شدیم .

 

 

 

 

منبع:میزان

اگر خبر یا گزارشی دارید از بخش خبریار صلح خبر برای ما ارسال نمایید.

خبریار صلح خبر

قوانین خبریار صلح خبر

  1. لطفا در ارسال اخبار و تصاویر و گزارش های خود قوانین و مقرارت را رعایت فرمایید.
  2. از ارسال مطالب خلاف عفت عمومی یا تصاویر موهون اکیدا خودداری فرمایید.
  3. در صورت مشاهده تخلف پس از تذکر ، حساب کاربری موردنظر بلافاصله حذف می گردد.

گروه وبگردی صلح خبر 

منبع خبر ( ) است و صلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. چنانچه محتوا را شایسته تذکر میدانید، خواهشمند است کد خبر را به شماره 300078  پیامک بفرمایید.
لینک کوتاه خبر:
×
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسطصلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در وب سایت منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
  • لطفا از تایپ فینگلیش بپرهیزید. در غیر اینصورت دیدگاه شما منتشر نخواهد شد.
  • نظرات و تجربیات شما

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

    نظرتان را بیان کنید