امروز: جمعه, ۱۰ فروردین ۱۴۰۳ / بعد از ظهر / | برابر با: الجمعة 20 رمضان 1445 | 2024-03-29
کد خبر: 2011 |
تاریخ انتشار : 14 آبان 1391 - 22:11 | ارسال توسط :
ارسال به دوستان
پ

آرمان همانند  برای شناخت بهتر آرمانی که این اندیشمندان بر دوش داشته اند لازم است به نوع و شیوه آغازین انتشار فر آنها اشاره شود و حال سخنان فردریش نیچه در چنین گفت زرتشت : زمانی که زردشت (زردشت نیچه نمایانگر شخصیت آرمانی اوست و ربطی به زردشت ایرانی ندارد) سی ساله بود ، زادگاه […]

آرمان همانند

 برای شناخت بهتر آرمانی که این اندیشمندان بر دوش داشته اند لازم است به نوع و شیوه آغازین انتشار فر آنها اشاره شود و حال سخنان فردریش نیچه در چنین گفت زرتشت :

زمانی که زردشت (زردشت نیچه نمایانگر شخصیت آرمانی اوست و ربطی به زردشت ایرانی ندارد) سی ساله بود ، زادگاه و دریاچه ی زادگاهش را ترک کرد و به کوهستانها رفت . در آنجا از جان خویش سر خوش گشت و ده سال از این شادی نفرسود . ولی سرانجام دلش دگرگون شد و بامداد پگاهی با طلوع صبح برخاست و رو در روی خورشید ایستاد و چنین گفت  :

” تو ای ستاره ی بزرگ ! نیک بختی تو  را چه می بود اگر نبودند کسانی که تو برایشان بتابی . تو ده سال بر سر من طالع شدی ، و اگر من و عقاب و مارم نمی بودیم از تابش خود و این سفر می فرسودی . لیکن ما هر بامدادی در انتظارت بودیم ، از سرشاریت بهره می بردیم و بر تو درود می گفتیم . اکنون بنگر ! من از لبریزی دانش خویش به تنگ آمده ام ، همچون زنبوری که عسل بسیار گرد آورده است ، نیازمند دستهایی هستم که برای گرفتن آن به سویم دراز شود . بر آنم که آنرا ببخشم و بپراکنم ، تا بار دیگر خردمندان از ابلهی و بینوایان از توانگری خویش در میانه ی آدمیان شاد شوند . پس باید به دشت فرود آیم ، همچنانکه تو هر شامگاه چنین می کنی ، آنگاه که در پس دریا پنهان می شوی و با نور خویش ” جهان زیرین ” را نیز روشن می داری  .

ای ستاره ی سر شار ! چون تو من باید بروم ، چنانکه آدمیان را چنین سخنی است ، و اکنون می خواهم به سوی ایشان فرود آیم . پس مرا خجستگی بخش ، ای چشم آرام که می توانی بی شرار رشک حتی بزرگترین خوشبختی ها را نظاره کنی . جامی را که می خواهد از سرشاری لبریز شود برکت ده تا شاید قطره های زرین از آن جاری گردد و روشنایی شادی تو را بر سراسر جهان فرو بارد . بنگر این جام را که بر آن است باز تهی گردد ، زردشت را که باز بر آن است ، آدمی شود  !

و بدین سان فرود آمدن زردشت آغاز شد  .”

و حال سخنان جبران خلیل جبران در کتاب پیامبر :” آن برگزیده محبوب ، که سحرگاهی روشن بود به روزگار خویش ، دوازده سال به شهر اورفالیز در انتظار بود تا کشتی رفته باز آید و او را به جزیره ی زادگاهش باز برد .

و در سال دوازدهم ، و در روز هفتم از ماه ایلول ، ماه درو ، فارغ از دیوارهای شهر ، تپه را به فراز آمد و جانب دریا نگریست ، و کشتی را دید که در مه و ابهام می آمد  .

آنگاه دروازه های قلبش به کمال باز گشود و شادمانیش از پهنه ی دریاها گذشت . پس چشمهای خود را فرو بست و در سکوت روح خویش به نیایش نشست  .

لیکن تپه را چون به زیر آمد ، غربت اندوهی غریب در جانش گرفت و به دل اندیشه کرد :

چگونه خواهم رفت ، آسوده و آرام ، بی سودای دردی و بی سوز داغی ؟ زنهار که من این شهر را وداع نگویم مگر با جراحتی به ژرفای روان و زخمی به اعماق جان  .

چه دیر پاییدند روزهای درد ، در حصار این دیوارها ، و چه سخت گذشتند لحظه های تنهایی در بلندای این همه شب . و کجاست آنکه تنهایی و درد خود ترک گوید و داغ حسرتی به دل نبرد ؟

چه فراوان که اجزا، روح خویش در این معبرها پراکندم ، و چه بسیار فرزندان آرزوهایم که برهنه در دامن این تپه راه پیمودند و سرگردان بودند . و از این همه یارای گسستنم چگونه باشد ، فارغ از بار و آسوده از درد ؟

این نه جامه ای ست که اینک از تن بدر کنم ، این پوست است که با دستهای خویش می درم .

و باز این نه اندیشهای ست که پشت سر گذارمش ، این خود دلی است حلاوت یافته از گرسنگیها و تشنگیها  .اما درنگ نیز نتوانم .

دریا که آغوش دعوت بر همه چیزی باز گشاید ، اینک مرا به خود خوانده است و من ناگزیرم از عزیمت  .

و هر آینه بمانم ، آن زمان که ساعتها و لحظه هایم به شعله می سوزند در سیاهی شب ، من بلور می شوم ، و به این خاک گره می خورم .

ولی در رفتار ، شادمانی توشه کنم ، آنقدر که در این دیار یافت تواند شد … اما این چگونه باشد ؟…

همچنان که می رفت مردان و زنانی را دید که مزارع و تاکستانهای خود رها کرده اند و شتابان به سوی دروازه های شهر هجوم می آورند .

و صدایشان می شنید که نام وی می خواندند و باز آمدن کشتی او را به هم خبر می دادند به فریاد ، از کشتزاری به کشتزاری دیگر  ….

آه که قلب من آیا درختی تواند بود خمیده قامت از بار میوه هایی که از شاخه بچینم و در دستهاشان گذارم؟

و آیا شور من آن چشمه ی جوشان تواند شد که جامهاشان لبریز کنم؟…

و اگر براستی این ساعتی ست که مشعل می باید گرفت ، مرا نه آتشی است که در آن شعله می بایدم کشید ….ندا در داد… ” .

تا کنون در سخن نیچه و جبران به یک عنصر مشترک رسیدیم و آن تمایل ” فرا انسان ” نیچه و ” برگزیده ” جبران برای بخشش از داشته ها است … هر دوی آنها  آرمان و اندیشه ای برای آیندگان بر دوش دارند .

برای جاودانه شدن این اندیشه هر یک  به داستانی زیبا پناه برده اند و  پیرامون خود را به  چهارچوبی رویایی آراسته اند تا بتوانند در این پهنه آرمان های خویش را بارور و به تکامل رسانند اما اُرد هیچ گاه تن به داستان پردازی نداده است . خواسته های فکری اش شبیه نیچه و جبران است اما زخمه کلام او در قلاف داستان نیست بلکه آشکارتر است و بدین خاطر گاه نیاز به تعمق و تخیل بیشتری دارد .

بدین خاطر در این جا تنها اشاره می کنم به آرمان مرد کهن ارد بزرگ در کتاب برآیند :

ارد بزرگ برای پیام آوری و شجاعت خرد را ره توشه می داند : ” آن که به خرد توانا شد ، ترس برایش نامفهوم است  ” .

و سپس در ایهامی جالب جهان تیره را برای مرد کهن میدانی برای قیام و مَد می بیند و می پرسد : ” آن گاه که شب فرا رسید و همه پدیدگان فرو خُفتند ابردریاها به پا می خیزند، آیا تو هم بر می خیزی ؟  “

و باز می گوید :” روانی که درد روشنگری و گسترش خرد را  ندارد به سختی بیمار است  “.

در گام نهایی این جمله را مطرح می کند : ” بی مایگی و بدکاری پاینده نخواهد بود ، گیتی رو به پویندگی و رشد است . با نگاهی به گذشته می آموزیم  آدمیان، نابخردیهایی همچون : برده داری ، همسر سوزی و زنده بگور کردن کودکان و … را رها نموده اند.  خردورزی ! آدمی را پاک خواهد کرد  .”

بی شک یکی از زیباترین جملاتی که تا کنون شنیده ام نیز همین جمله آخر ارد بزرگ است که : خردورزی ! آدمی را پاک خواهد کرد  .

آنچه در کلام این ” سرآمدان “هویداست داشتن درد ، چگونگی و بخشش از خرد است آنها زاینده اندیشه ای برتر برای انسان از خود بیگانه عصر امروزند . آنها آینده جهان را رو به رشد و خرد می بینند  آنها در سه شاهکار بی نظیرشان “چنین گفت زرتشت” ، ” برآیند ” و ” پیامبر ” خط بطلانی بر نظریه تکرار تاریخ می کشند می توان از اندیشه آنها آموخت اگر یک حالت بخوبی توسط فرهیختگان درک شود و نتیجه کلی و مشخصی از آن برداشت شود می توان امیدوار بود در صورت مثبت بودن ادامه و در صورت منفی بودن برای همیشه پاک شود . آنها تاریخ را محل ایست و باز تولید آن نمی دانند بلکه در نظر آنها تاریخ آموزه ای برای رسیدن به خط رشد بشری در طول زمان است که مسیر رشد آن باید همچنان ادامه یابد.

من یک سئوال از طرفداران بازگشت اتفاقات تاریخی  دارم

بطور مثال در کجای تاریخ هندوستان سراغ دارید که دموکراسی اینچنین حاکم بوده باشد و یا جوامع بسیاری که در سطح دنیا اینچنین اداره می شوند ؟

دموکراسی و مردمسالاری امروز برآیند خرد کل مردم جهان در طول تاریخ است  و البته ایرانیان اولین هواداران آن بوده اند ( با تشکیل مجلسی از نمایندگان اقوام مختلف ایرانی در زمان کوروش هخامنشی  )  .

شاید عده ای بگویند مگر پیشتر از زبان آنها نگفتید که انسانها همواره زاده می شوند و یا جهان هیولای انرژیست که آغاز و پایان ندارد وتنها خود را دگرگون می سازد؟ پس تاریخ هم خارج از آدمهایش نخواهد بود  !

باید گفت منظور هر سه آنها از تکرار آدمیان نه در شکل اولیه بلکه در ادامه پایان مرحله قبل است یعنی تکامل بشری به نقطه صفر باز نمی گردد بلکه هر روز و در هر دوره به مقام عالی تری دست می یابد  .

لذا تاریخ نیز مجالی برای باز گشت ندارد….

اُرد بزرگ : تاریخ هیچگاه تکرار نشده و نخواهد شد آنچه روی داده و در حال رخ نمودن است پیراسته شدن ایده های بشری از ناراستی هاست  .

اُرد بزرگ به روشنی به این موضوع اشاره می کند : ” تاریخ هیچگاه تکرار نشده و نخواهد شدآنچه روی داده و درحال رخ نمودن است پیراسته شدن ایدههای بشری ازناراستی هاست  .”

سخن من در مورد همانندی های این سه مرد به پایان رسید

با خود می گویم آیا توانستم  آرمان و همانندی های آنها را درست مطرح کنم ؟ و یا اینکه واقعا آنها که هستند؟

نیچه فیلسوف است ؟  یا نوازنده پیانوی چیره دست و یا موسیقیدانی عاشق واگنر ؟

جبران شاعر است ؟ فیلسوف است ؟ و یا نقاشی چیره دست ؟

ارد حکیم است ؟ طراح طنزسیاهی توانا و پیشروست ؟ و یا نظریه پردازی در مورد ساختار جغرافیای جهان ؟

اینجاست که بر می گردم

می بینم آنها حتی در شکل هویتی خویش نیز ، نظیر هم هستند  .

و نکته ظریف و مشترک در بین آنها هنرمند بودن هر سه است  .

آیا هنر نمی توانست حامل اندیشه های آنان باشد ؟

آیا هنر برای آنان وسیله و ابزار بود  ؟

چرا هر سه آنها از پس هنر متجلی می شوند و سپیده دم طلوع آنها از پس کوههای هنر است ؟

آیا هنر وسیله درمان روان انسانهاست ؟

و یا به وجد آورنده روان آنها ؟

اگر اینگونه باشد سخنان این سه بسیار کلی تر و همه جانبه تر است

پس می توان گفت:

هنر نمایشگر روان سرکش و برانگیخته آنهاست.

هنر باز تولید رویاهای فروخورده آنهاست.

هنر برای هر سه آنها مجالی است خلسه گونه که در آن روان خود را با گذشتگان و آیندگان گره می زنند  …

منبع خبر ( ) است و صلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. چنانچه محتوا را شایسته تذکر میدانید، خواهشمند است کد خبر را به شماره 300078  پیامک بفرمایید.
لینک کوتاه خبر:
×
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسطصلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در وب سایت منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
  • لطفا از تایپ فینگلیش بپرهیزید. در غیر اینصورت دیدگاه شما منتشر نخواهد شد.
  • نظرات و تجربیات شما

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

    نظرتان را بیان کنید

    تعداد نظرات منتشر شده: 15
    1. نویسنده :محمد.شیرزادی

      مطلب سایتتون عالیه. ایول دارین. کارتون رو ادامه بدین 🙂

    1. نویسنده :آزاد

      مطلبه خوبیه.از کتاب های سایت خیلی استفاده کردیم خصوصا کتابهای نایابی که قرار داده اید.

    1. نویسنده :پسر.تهرونی

      قالب و سایت قشنگیه موفق باشین.

    1. نویسنده :میلاد.پرشین

      مطلب قابل تاملی بود.

    1. نویسنده :Elyar.Soleimani

      از مطالب جالبتون ممنون و موفق باشید 🙂

    1. نویسنده :رضا

      نوشته های اطلاعات عمومی خوبه 🙂

    1. نویسنده :حمید

      مطلب سایتتون عالیه. ایول دارین. کارتون رو ادامه بدین 🙂

    1. نویسنده :لاریسا.آرام

      مطالب اطلاعات عمومی بد نیست…

    1. نویسنده :بهزاد.اندروید

      سایته خوبیه. از نوع نمایش گالریها لذت بردم. جالبه که عکسای سایت به این راحتی لود میشن.

    1. نویسنده :سارا.شریفی

      زحمت زیادی کشیدین. سایت خوبی دارین. موفق باشین.

    1. نویسنده :سمیرا

      تمام مطالب اطلاعات عمومی را خوندم برام مفید بود و جالب.

    1. نویسنده :نازی

      همیشه موفق باشید.

    1. نویسنده :از.ونوس

      همین طور ادامه بدین … موفق باشید.

    1. نویسنده :محمد.رضایی

      زحمت زیادی کشیدین. سایت خوبی دارین. موفق باشین.

    1. نویسنده :mahyar.moazzen

      مطالب اطلاعات عمومی بد نیست… :-p